قسمت آخر دغدغه کاریابی مهاجر ایرانی‌

خوب خیلی‌ از دوستان پس از ورود و کمی‌ بررسی‌ ، خیلی‌ چیز‌ها دستگیرشان میشود و تمام تلاششان را میکنند تا کار مرتبط با رشته تحصیلی‌ و سابقه کار قبلیشان را پیدا کنند. در صد خیلی‌ کمی‌ هستند که در مدت کوتاهی‌ میتوانند به آن چه مد نظرشان هست برسند و درصد بالایی از مهاجران باید وقت و زمان بیشتری صرف کنند. شانس ، آشنا داشتن ، تسلط به زبان از عواملی هستند که در یافتن کار مناسب نقش بسزایی دارند. مهاجرانی که به دلایل مختلف از قبیل اخذ مجوز جهت کار ، تلاش در جهت یادگیری زبان ، نداشتن شانس کاری خوب و …… ، نمیتوانند کار مناسب خود را در زمان مناسب و کوتاهی پیدا کنند ، دو راه دارند.

۱- از جیب خرج کردن در طول مدتی‌ که امکان اشتغال را خواهند داشت.
۲- مراجعه در جهت یافتن کاری که کمک خرج شود تا زمان اشتغال در کار مناسب و مد
نظر.

خوب ، مورد اول که مشمول کسانی‌ میشود که از تمکن مالی بالایی برخوردارند.
ولی‌ اغلب مهاجران را گروه دوم تشکیل میدهند. آنها مجبورند که مدتی‌ را به کارهایی از قبیل کار در رستوران ، کار در هتل ، فروشندگی ، توزیع روزنامه و …. مشغول شوند تا یافتن کار مرتبط و مناسب با روحیه.

قسمت اصلی‌ این ۳ تا پست من همین قسمت هست که الان می‌خوام بنویسم. بر عکس ایران ، اشتغال به کار ، هر نوع کار که باشد ، اصلا ننگ و عیب نیست. اینجا همه کار میکنند و هیچ کس نگران این نیست که پسر خاله یا دختر خاله یا فلان فامیلش ، اون را با لباس کار تو خیابون ببینه. یا مثلا یک آشنا بیاد رستوران ببینه من دارم روی میز‌ها را تمیز می‌کنم!!!

اصلا مهم نیست. یعنی‌ اینقدر ریلکس هستند و راحت برخورد میکنند که آدم واقعا لذت میبره و حسرت میخوره. تنها ملیتی که مشکلات این چنینی دارند ، ایرانی‌‌ها هستند. یک دوست پاکستانی‌ دارم که دانشجوی دوره دکترا الکترونیک هست و بورسیه دولت بریتانیا (دیگه خودتان ببینید که چه مخی هست که دولت بورسیه اش کرده) ، بخاطر اینکه هم به درسش لطمه نخوره و هم خرجش در بیاد ، بصورت پارت تایم در یک رستوران کار می‌کند. و اصلا مشکلی‌ هم نداره که بخواد از بقیه پنهان کنه که کجا کار میکنه. کدوم دانشجوی دکترا ایرانی‌ حاضر هست تو رستوران کار کنه؟؟!!! این‌ها افرادی هستند که موفق هستند و اگر کمی‌ دقت کنید و اطلاع داشته باشید ، پروسه مهاجرتشان به کانادا هم خیلی‌ سریع پیش میرود. میدونید چرا؟ دولت‌های کشور‌های مهاجر پذیر ، دقیقا میدونند که چه ملیتی اهل کار بدون نق زدن هستند.

یک مطلب دیگه هم بگم و ختمش کنم ، ۹۰ درصد افرادی که سالهاست به عنوان مهاجر در کشور‌های مختلف در حال زندگی‌ هستند و آدم‌های موفقی‌ هم هستند ، یک تجربه کار اینچنینی را داشته اند و اگر به شما می‌گویند که ما از روز اول مشغول کار مرتبط با رشته مان شدیم ، بخاطر دید غلطی هست که در ایران وجود دارد.

پس دوست عزیز ، اگر قصد مهاجرت داری و دوست داری که در کوتاه‌ترین زمان ممکن خود را با شرایط خارج از ایران انطباق بدی ، پستت ، عنوانت و غرور کاذبت را بگذار و تنها خودت ، با تجربه و تخصصت بیا.

خوش باشید‌

26 دیدگاه

  1. باران said,

    سپتامبر 30, 2009 در 3:45 ق.ظ.

    واقعا درست میگین!! کاملا حق با شماست!! من اینجا یکی از دوستام دندانپزشکه و داره عصرها هم در یک فروشگاه کار میکنه و خیلی هم از کارش لذت میبره!! هر نوع کاری در کانادا عیب و ننگ نیست!! تازه کسانی که کارشون بیشتر فیزیکی است حقوق بسیار بالایی دارند مثل construction ها و یا تکنیسین های برق که اگه حرفه ای باشند تا سقف 70 دلار در ساعت میگیرند یعنی از حقوق سالیانه یک دکتر (نه جراح ) بیشتر میگیرند!

    • امیر said,

      سپتامبر 30, 2009 در 5:31 ب.ظ.

      باران جان عیب و عار بودن کار مال ایران هست و متاسفانه بعضی‌ از ایرانی‌‌ها همون جور آکبند از ایران خارج میشوند و اینجا مشکل خواهند داشت.
      خوش باشی‌

  2. صبا یاوری said,

    سپتامبر 30, 2009 در 7:29 ق.ظ.

    امیر خان ممنون از مطالبت، من این نکات رو بارها و بارها از زبان فامیلها شنیدم و خوشبختانه آماده چنین روزی هستم. چند تا مثال در تایید مطالب شما می خوام بنویسم:
    1. دایی من که در آمریکا یه دندانپزشک معروف و موفقه کارش رو با کار در یه رستوران شروع کرد، در حالیکه درس هم می خوند.
    2. خاله م که دو ساله مهاجرت کرده و در کانادا زندگی می کنه، اینجا مسؤول یه مرکز بهداشتی درمانی بود و کلی هم برای خودش برو بیا داشت، اما در بدو ورود یه مدت توی رستوران و یه مدت هم به عنوان پرستار یه سالمند توی خونه ها مشغول به کار شد، و الان تو یه مرکز لیزر درمانی کار می کنه و راضیه.
    3. یه خاله ی دیگه که اینجا پزشک بود و به خاطر موقعیت بسیار خوب خودش و همسرش در ایران احترام فوق العاده ای داشت و عقیده داشت هر جایی و هر موقعیتی در شأنش نیست، پس از مهاجرت به کانادا نتونست خودشو با موقعیت ریلکس اونجا وفق بده و در حال حاضر با اینکه به علت توانایی مالی خوبش خونه و ماشین و زندگی راحتی دارن (با پولی که از ایران بردن و می برن) اما نه خودش و نه بچه هاش نتونستن دوستای خوبی پیدا کنن و ارتباط اجتماعی مناسبی برقرار کنن، 4 ماه یه بار میان ایران و هر بار هم موقع رفتن کلی گریه می کنن…

    • امیر said,

      سپتامبر 30, 2009 در 5:39 ب.ظ.

      ممنونم صبا جان که مثال‌های عینی زدی. واقعیت همین هست. کار از دید افراد موفق خارج کشور ، اصلا ننگ نیست.
      خوش باشی‌

  3. سپتامبر 30, 2009 در 12:24 ب.ظ.

    سلام
    ما هم به اين موردي كه شما مطرح كرديد خيلي فكر كرديم و راه حل را در ادامه تحصيل در دانشگاه و يا كالج ها ديديم. البته با توجه به اينكه علاقه به درس خوندن هنوز در ما زنده است اميدواريم كه موفق شويم.

    • امیر said,

      سپتامبر 30, 2009 در 5:41 ب.ظ.

      قطعاً موفق خواهید شد ، وقتی‌ هدف خاصی‌ را دنبال خواهید کرد.
      خوش باشی‌

  4. venus said,

    سپتامبر 30, 2009 در 2:33 ب.ظ.

    خيلي جالب بود 3 پست آخيتون ممنون البته من منتظر بودم كه در مورد حسابداران و افرادي كه كار مالي مي كنند در ايران و بعد به اون كشور مي آيند هم مطلبي بنويسيد دوست عزيز

    موفق باشين

    • امیر said,

      سپتامبر 30, 2009 در 5:43 ب.ظ.

      دوست عزیز من متاسفانه‌ اطلاعاتی‌ زیادی از رشته حسابداری ندارم و صحبت‌های من کلی‌ بود. سعی‌ می‌کنم آن چیزی را که مطمئن نیستم ، ننویسم.
      خوش باشی‌

  5. شهرام said,

    سپتامبر 30, 2009 در 4:30 ب.ظ.

    اميرجان شديدا باهات موافقم اين القاب باعث عقب ماندگي ما شده . مرسي

    • امیر said,

      سپتامبر 30, 2009 در 5:45 ب.ظ.

      بله شهرام جان ، متاسفانه من دارم با چشم میبینم این معضل را. امیدوارم نسل بعدی مهاجران ایرانی‌ ، به خود بیایند.
      خوش باشی‌

  6. باران said,

    سپتامبر 30, 2009 در 6:59 ب.ظ.

    ونوس جان !
    (با اجازه امیر) رشته حسابداری یکی از رشته های پولساز در کانادا است ولی باید حتما اینجا دوره accounting را در کالج های معتبر گذرانده باشین که راحت تر استخدام بشین! و در اینجا چندین پروگرام مربوط به حسابداری هست…

    • امیر said,

      سپتامبر 30, 2009 در 7:08 ب.ظ.

      ممنونم باران جان از کمکت.
      خوش باشی‌

      • M said,

        اکتبر 3, 2009 در 1:45 ق.ظ.

        البته امير جان من رشته ام حسابداريه، اينجا بايدى براى گذراندن دوره نيست به جهت موفقيت در رشته حسابدارى.

      • امیر said,

        اکتبر 3, 2009 در 11:00 ق.ظ.

        خیلی‌ ممنون از توضیحاتت.
        خوش باشی‌

      • Marjan said,

        اکتبر 3, 2009 در 1:48 ق.ظ.

        اين چرا اسم منو زد M؟؟؟

      • امیر said,

        اکتبر 3, 2009 در 11:02 ق.ظ.

        آی‌پی اون با خودت یکیه!!!!!!
        خوش باشی

  7. اکتبر 1, 2009 در 1:11 ق.ظ.

    سلام امیر جان و ممنون از مطلبت

    سعی‌ شما و بعضی‌ دوستان دیگه برای جا انداختن در مورد اینکه اصولا فرقی‌ بین کسی‌ که درسی‌ خونده و مدرکی‌ گرفته و به جایی رسیده (خوب یا بد) و کسی‌ که نه پشتکار و نه علاقه به این مساله داشته وقع ستودنی هستش و باید از جانب بیشتر کشور‌های مهاجر پذیر مورد تشویق قرار بگیره 🙂 چون فکر کنم کسی‌ بعدش بیاد که دربان منزلش هم تحصیلکرده باشه هر چند موقع دادن حقوق به همون دربان، فرقی‌ بین تحصیل کرده و نکرده نباشه.

    مطلب دیگه که یادم رفت تو نوشته قبلی‌ برات بنویسم این بود که نوشته بودید ما «مهمان» دولت اینجا هستیم، من شما رو نمیدونم اما معمولا مهمان به کسی‌ میگن که خرجشو میزبان میده. من با اینکه شهروند کانادا هستم تمام هزینه تحصیلم و زندگیم رو تا الان خودم دادم و تا الان دولت کانادا چیزی به من نداده هر چند که من انواع و اقسام مالیات هم پرداخت کرده ام. پس فکر نمیکنم بکار بردن لفظ «مهمان» حداقل برای بیشتر دوستان ساکن کانادا که از جیب خودشون خرج می‌‌کنن درست باشه.

    قربانت

    خداحافظ كانادا

    • امیر said,

      اکتبر 1, 2009 در 4:22 ب.ظ.

      سلام دوست عزیز
      ممنون از اینکه وقت میگذاری و مطالب من را میخونی‌. اما:
      ۱- از یک دانشجوی دوره دکترا (علی قول خودتان) انتظار میرود که از قدرت تجزیه و تحلیل بالاتری نسبت به یک دانش آموز برخوردار باشد. استنباط شما از نوشته من که فرقی‌ بین فرد تحصیل کرده و تحصیل نکرده قائل نمیشوید ، تعجب بر انگیز است. مطمئن باشید که دول کشور‌های مهاجر پذیر در صورتی‌ که با زبان فارسی‌ آشنا باشند و نوشته من را مطالعه کنند ، نتیجه ای غیر از اینی که شما گرفتید ، خواهند گرفت.
      ۲- یک فرد تحصیل کرده ، خصوصاً دانشجوی دوره دکترا (علی قول خودتان) ، میبایستی دقت بیشتری در خواندن و نوشتن متون داشته باشد. شما گفتید که تا سال آینده مهمان من هستید و چون ما در یک کشور زندگی‌ نمی‌کنیم ، طبیعی هست که شما نمیتوانید مهمان من باشید ، پس قاعدتا مهمان دولت کانادا هستید. ولی‌ خوب ظاهراً دوست داشتید که بشنوید ، مهمان «جیب» خود هستید. از طرفی‌ فکر نمیکنم هیچ میزبانی ، حتی نزدیکترین فرد هم بتواند ۶ سال خرج مهمانش را بدهد!!! پس استفاده از کلمه مهمان که دفعه اول شما بکار بردید ، مناسبت ندارد.
      صد تعجب از اینکه اگر کانادا بد هست ، پس چرا تابعیت آن را گرفتید؟؟!!
      در هر صورت آرزو می‌کنم شرایط در آینده جوری شود که دلچسب شما باشد.
      خوش باشی‌

  8. ali said,

    اکتبر 1, 2009 در 2:29 ق.ظ.

    Salaam Amir,

    I totally agree with you. Years ago, 1368, when I kicked off my first higher education experience I told myself I would do anything not to get money from dad. I was even ready to sweep floors in a barbershop! Couple of years later, while going through my second academic experience, I landed a job as a teacher. It was such a marvelous time, gaining experience and making some money. I was ready to do anything in the school, sweeping floors, washing the dishes, etc. What I’m trying to say is that we should make ourselves ready to get the best out of the time being. Having a degree and a strong attitude towards working is what every employer with virtual characteristics is looking for; no matter what you are and where you are from.

    • امیر said,

      اکتبر 1, 2009 در 4:26 ب.ظ.

      دوست عزیز
      کلّ مطلب من هم همین‌ بود و دقیقا من و شما و امثال ما که در خارج زندگی‌ می‌کنیم و یا کردیم ، با شرایط آشنا هستیم و این رمز موفقیت افراد تحصیل کرده هست.
      خوش باشی‌

  9. اکتبر 1, 2009 در 7:31 ق.ظ.

    جانا سخن از زبان ما میگویی.کاملا با شما موافقم .

    • امیر said,

      اکتبر 1, 2009 در 4:27 ب.ظ.

      ممنونم دوست عزیز.
      خوش باشی‌

  10. اکتبر 2, 2009 در 7:54 ب.ظ.

    سلام امیر جان

    راستش استدلال‌های شما که دانش آموزی تر است!

    از یک طرف می‌‌گویید که در بریتانیا یاد گرفته عید مدرک تحصیلی‌ مهم نیست از آنور همش دانشجوی دکترا دانشجوی دکترا می‌‌کنید!

    استدلال معروف دیگر که: اگر بد است چرا بر نمیگردی؟ یا اگر بد است چرا طبیعت گرفتی‌؟! که خیلی‌ در بین مخالفان انتقاد از کانادا عمد هم هست، خوب جوابش ساده است. تا الان کلی‌ خرج کردم و این کمترین چیزی است که برای پول و عمر هدر رفته‌ام در این کشور جهان اولی‌ (!) می‌‌توانم بدست بیاورم.

    بهر صورت کندن یک مو هم از خرس غنیمت است.

    موفق باشی‌

    خداحافظ كانادا

    • امیر said,

      اکتبر 3, 2009 در 12:02 ق.ظ.

      سلام دوست عزیز
      دو موضوع را که هیچ ارتباطی‌ به هم ندارند را در کنار هم قرار میدهید و اون نتیجه ای که می‌خواهید را می‌گیرید که جای شگفتیست!!!
      اگر از عبارت «دانشجوی دوره دکترا» استفاده کردم ، بدلیل اینست که فکر می‌کنم فردی که دارای تحصیلات عالیه می‌باشد دید روشنتر و وسیعتری نسبت به سایر افراد دارد. (امیدوارم که این یکی‌ را دیگه قبول کنید!!!) و ارتباطی‌ به مهم بودن یا نبودن مدارک تحصیلی‌ در کشورهای دیگر ندارد.
      نه تنها شما ، بلکه هر شخص دیگری که سالها در کشوری زندگی‌ کرده و مالیات پرداخت کرده ، حق قانونیش هست که تابعیت آن کشور را کسب کند. و در مورد «عبارت مو کندن از خرس» هم حتما مزاح میفرمائید ، چون شما درخواست دادید و آنها هم موافقت و تقدیم کردند!!!
      باز هم آرزوی ایام خوبی‌ در هر نقطه از دنیا که احساس آرامش خواهید کرد را دارم.
      خوش باشی‌

  11. اکتبر 3, 2009 در 1:28 ق.ظ.

    سلام امیر جان دیگه من و شما (که میدونید من چی‌ میگم 🙂

    حالا دوستان داخل ایران شاید متوجه نباشن تا خودشون بیان اینجا و خوبیهای بیشمار کانادا رو ببینن.

    قربانت

    خداحافظ كانادا

    • امیر said,

      اکتبر 3, 2009 در 10:57 ق.ظ.

      سلام دوست عزیز
      همه متوجه میشوند که ما چی‌ میگیم!!!
      مطمئن باشید که یک مهاجر اینقدر هالو نیست که فکر کنه وارد بهشت خواهد شد کما اینکه جهنمی هم که بعضی‌‌ها توصیف میکنند نیست.
      خوش باشی‌


برای امیر پاسخی بگذارید لغو پاسخ