مدیریت از نوع ……

زمانی‌ که ایران بودم ، بخشی از ساعت کاری من مربوط میشد به اینکه در جلساتی شرکت کنم و بر روی پرونده و نامه‌های دعوت به مناقصه کار کنیم و قیمت پیشنهادی را با آنالیز ، مشخص کنیم و پس از تائید مدیر عامل ، به مشتری ارائه بدهیم. خوب بعضی‌ موقع‌ها ساعت‌ها ، کار کارشناسی میشد و چندین نفر بر روی یک مناقصه بزرگ کار میکردند تا در نهایت قیمت پیشنهادی استخراج میشد.
اغلب هم شرکت یا سازمان مناقصه دهنده از ما دعوت میکرد که در جلسه‌ای شرکت کنیم. خوب ما هم دیگه میدونستیم که این جلسه ، جلسه چانه زنی‌ هست ، پس با دست پر و آنالیز کامل در جلسه شرکت میکردیم. به دفعات پیش آمده بود که در جلسه از ما خواسته بودند که تخفیف دهیم روی قیمت هایمان و ما هم آنالیز قیمت تمام شده را به آنها نشان میدادیم و در نهایت اعلام میکردیم که حاضریم از سود شرکت ، تخفیفی قائل شویم. خوب جالب اینجا بود که در اکثر آن موارد پاسخ میشنیدیم که ، «قیمتی که ما کار را از کارفرمای اصلی‌ برداشتیم ، نصف قیمت شماست !!!!» سوال میشد که روی چه حسابی‌ شما همچین قیمتی را پیشنهاد دادید ، و عنوان میکردند که فقط میخواستیم این کار مال ما باشه !!!
خوب معامله انجام نمی‌شد و ما آن سازمان را ترک میکردیم ، درست پشت در اتاق جلسات آن شرکت، یک مدیری داشتم که خدا حفظش کنه ، خیلی‌ چیز‌ها در طول سالیانی که در خدمتشان شاگردی می‌کردم به من یاد داد ، رو میکرد به من و میگفت ، به این میگن «مدیریت آفتابه ای».
این عنوان مدیریت آفتابه ای بارها و بارها تکرار میشد. البته شاید برای آن سازمان یا شرکت مساله ای‌ نبود و قطعاً هم نبود. نه خصوصی بودند ، نه از بودجه خصوصی استفاده میکردند ، نه حسابرسی داشتند ، نه مجمع عمومی‌ داشتند و خلاصه هر کاری میخواستند میتونست بکنند.
یک چند وقتی‌ هست که دوباره عبارت مدیریت آفتابه ای داره برام تداعی میشه ، وقتی‌ کمی‌ روی مدیریت یک سری از شرکت‌ها در اینجا دقیق میشم. البته اینجا تمامی‌ شرکت‌ها و سازمان‌ها خصوصی هستند و از هیچ گونه بودجه نامتعارف استفاده نمیکنند ، فقط مساله اینجاست که آنقدری که فکر می‌کنیم ، با ذکاوت و مدبر نیستند.
وقتی‌ این موارد را مشاهده می‌کنم ، واقعا حسرت میخورم. که چرا با این هوش و درایتی که ما ایرانی‌‌ها داریم (البته اگر در جهت مثبت به کار بگیریم) نباید حتی یک دهم امکانات (چه مادی ، چا معنوی) اینها و خیلی‌ چیز هایی که اینها دارند و ما نداریم ، را ، داشته باشیم. میدونید چی‌ میشد ، به خداوندی خدا قسم میتونستیم ابر قدرت شویم از همه لحاظ ، علمی‌ ، فنی‌ و ……. .
ولی‌ خوب صد افسوس که نیست و امیدوارم که در آینده نزدیک باشد.
یک نمونه خیلی‌ خیلی‌ کوچک را برایتان مثال بزنم که ببینید اینها که به خیلی‌ جاها رسیدند ، از هوششان نیست. آیا می‌دانید که جدول ضرب را در دبیرستان یاد میدهند به بچه ها؟؟؟!!! (البته راهنمائی خودمان ، چون اینجا دبستان دارند و دبیرستان). جالبه نه؟
فقط چیز خوبی‌ که هست ، برنامه مدون دارند و بر اساس آن برنامه پیش میروند و هیچ عاملی باعث نمیشه که از برنامه جا بمانند و یا به هدفشان نرسند و با امکانات کاملی که دارند این میشه عامل موفقیتشان.
ما ایرانی‌‌ها شاید امکانات اینها را نداشته باشی‌ ، اما هوش و ذکاوتی که در وجود تک تک ما هست را اگر در جهت مثبت بکار ببریم و در کنار برنامه مدونی که برای خودمان طراحی می‌کنیم ، قرار دهیم ، مطمئناً به آن چیزی که دنبالشیم ، خواهیم رسید.

خوش باشید